
نور چگونه عطایش را به لقایش بخشید؟
ابوصهیب حقانی
در فارسی یک ضرب المثل شیرینی است که می گویند: فلانی «عطایش را به لقایش بخشید» در باب این مَثَل، حکایت های فراوانی نقل شده که خلاصه همه آن حکایت ها اینست که وقتی انسانی بظاهر آبرومند همه چیز خود را از دست می دهد و اطرافیانش یکی یکی به وی پشت می کنند و تنها و بی چاره می گردد و مجبور می شود که بخاطر بدست آوردن موقعیت و یا حفظ جایگاه خود به کسی التماس و تمنا کند که از نظرش فرومایه و ناچیز است و خواستن از وی، او را شرمگین تر می کند لذا مجبورا از بیچارگی عطای ذلیل آمیز که قرار است از آن شخص به وی برسد به همان لقایش (یعنی ملاقات و دیدار با وی) بدو می بخشد و صرف نظر می کند؛ حال و روز این روزهای یکی از سیاستمداران شمال (یعنی عطامحمد نور) را این ضرب المثل عینا مصداق می بخشد کسی که متوجه شد هیچ چیز برایش نمانده و مجبور است بخاطر عطای بلخ جَور بسیاری را بکشد از داخلی گرفته تا خارجی و بالاخره چاره جز این ندید که عطایش را به لقایش ببخشد.
عطامحمد نور از چهره های شناخته شده در شمال کشور (که از مدت مدید بیش از ۱۵ سال) زیر چتر اشغال امریکایی، در وقت کرزی والی ولایت بلخ منصوب شد تا ابتدای سال ۹۷ هش والی بود گرچه مشهور است کرزی بارها تلاش کرد که عطاء را از مقام ولایت بلخ بکشد اما یا زورش نکشید یا نتوانست یا مصلحت بودن بر نبودن وی را ترجیح داد، پس از روی کار آمدن اداره جدید کابل به ابتکار سفارت امریکا، اشرفغنی از همان روزهای نخست سه سال پیش که به قدرت رسید یکی از دغدغه های کاری اش کنار گذاشتن نور بود او در شعارهای انتخاباتی بارها گفته بود اگر به قدرت برسد به حکومت های موازی (که منظورش نوع حکومتداری نور در ولایت بلخ بود) پایان می دهد؛ بعد از به قدرت رسیدن از پای ننشست تا اینکه بالاخره حدود سه ماه پیش رسما نور را از ولایت بلخ برکنار و به جای آن شخص دیگری (ابتداء انجینر داوود و سپس اسحاق رهگذر) را والی بلخ تعیین کرد؛ چیزیکه به مذاق نور چندان خوش نیامد و ساز مخالف سر داد و تا سه ماه به انواع مختلف تلاش کرد تا به ارگ نشان دهد که قدرت فوق العاده در بلخ دارد و اگر بخواهد چنان و چنین می کند اما از آنجائيکه تحت چتر اشغال وظایف کاری هریک از والی و رئیس ارگ مشخص است و به کسی اجازه قشون کشی علیه یکدیگر داده نمی شود به نور نیز خارجی ها صراحتا و کنایتا فهماندند که وقت این کارها نیست کما اینکه پیشتر جنرال دوستم نیز قصد چنین برخوردهایی را در برابر ارگ داشت اما خارجی ها در اصل مانع چنین اقدامات ماجراجویانه شدند.
اینکه عطامحمد نور چرا کنار رفت دلایل مختلفی می تواند داشته باشد که بطور خلاصه می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
اشرف غنی جدی تر از کرزی
از دلایل عمده، مقابله نور با شخص اشرفغنی بود کسیکه بارها از سوی نور در وقت انتخابات مورد نکوهش و سرزنش قرار گرفته بود و در کنار عبدالله مهمتر از عبدالله نقش مخالف بازی می کرد و مثل حالا با شعارهای زیاد هم انتخابات نمایشی را نمایشی تر کرد و هم با کارهای خود عبدالله را تا حدی پیش برد که امریکا جز اینکه عبدالله را شریک قدرت کند چاره دیگر ندید، غنی نیز که جز خود بالادست تری را در داخل تحمل کرده نمی توانست بعد که جابجا گردید پای در یک کفش کرد که نور باید برود، نور که پشت خود را در کابل به عبدالله گرم می دید و در بلخ به مردم باز از روی احساسات پافشاریهای زیاد کرد و به جای کرنش به امر غنی بیشتر طبل مخالف کوبید این بود که غنی را در پیش چشم ملت و جهانیان خورد کرد؛ اشرفغنی بخاطریکه نشان دهد تا آن حد حقیر نیست که یک والی بتواند در برابرش بایستد عزم خود را بیشتر در برکناری عطا جزم کرد و به بهانه مذاکرات ارگ و جمعیت عطا را به هر نحوی که بود کنار زد یعنی در واقع انتقام گرفت.
عطاء محمد نور خود را تنها یافت
نکته دیگریکه باعث کوتاه آمدن نور شد این بود که او در طی مدت سه ماه دوست و دشمن خود را محک زد دید جز چند جوان که جذب دنیا و ثروت او می شوند و بی اراده برایش شعار می دهند در ولایت بلخ دیگر هیچ یار و یاوری نه در کابل در بین مقامات داشت (حتی داکتر عبدالله که روزی همه چیزش را به پای او ریخته بود حداقل یک قدم به نفع او برنداشت) و نه هم در بین خارجی ها جز جرمنی ها، و بلکه برخلاف انتظارش تمام قوای دوست و دشمن او در کنار ارگ بر علیه او صف کشیدند و هر باریکه جدی تر تهدید می کرد جدی تر تهدید می شد با خودش سنجید که بیشتر نمی تواند خود را فریب دهد و ملت را در تشویش و سرگردانی بماند و مقاومت بیشتر جز سبب بدتر شدن اوضاع و پیچیده تر شدن شرایط فایده دیگری ندارد لذا خیر را در این دید که پشت به همه چیز کند همانطور که همه به او پشت کردند و چنانکه از نارضایتی اکثریت حزب جمعیت معلوم می شود خود بشخصه قبول کرد تسلیم خواسته های ارگ شود و به کمترین مشوقهای ارگ خوش شود اما در درون حزب جمعیت، تلاش ها به این خاطر طولانی جریان داشت که آنها می خواستند در برابر رفتن نور از بلخ، کریدیت و یا امتیازهای بیشتر از ارگ بگیرند؛ و وقتی نور همه چیز را شبیه یک معامله دانست آن هم معامله با جان نور، گفت چه بهتر خودش مستقیم طرف حساب ارگ قرار گیرد و قربانی یک معامله، خودش معامله را به فرجام کار برساند گرچه برایش تلخ و ناگوار بود اما ظاهرا چاره جز این نداشت.
شاید عطا به آینده دلخوش باشد
دیگر دلیلی که عطا خواست در کشمکشهای ولایت بلخ و ارگ خود را زیاد قربانی نکند به قول خودش شاید به آینده امیدوار است که در مقام های کلان تر مثل کاندیداتوری برای ریاست جمهوری بوده باشد لذا به امید آینده از مقام ولایت بلخ گذشت اما در واقعیت نقد را به نسیه سودا کرد آن هم با تاوان های زیاد از جمله اینکه تنها هسته ای مرکزی قدرتی که در بلخ داشت ظاهرا ملتی بود که به نفع او شعار می داد وقتی به آن ملت با این معامله پشت کرد بعید است دیگر بتواند مثل گذشته اعتماد آنها را به دست بیاورد مگر با معامله گریهای کلان تر و با پرداخت هزینه های سنگین تر، و البته بدون پشتوانه خارجی ها به رسیدن به قدرت های کلانی مثل ارگ نیز خیال محض است که تحقق آن دشوار می نماید مگر با حمایت مستقیم امریکایی ها که مطمئنا عطاء محمدنور این حیثیت را نزد اشغالگران تا آن حد نداشته و ندارد.
به امید نجات افغانستان از شر اشغالگران و گوش به فرمانان بی اختیارشان
با تشکر از حقانی صاحب تحلیل مقنع که داشتید در باره