
شش جدی؛ مناسبتی برای نقدخودی، آیا کمونیستها پشیمان اند؟!
نویسنده: ذاکر جلالی
از شش جدی ۱۳۵۸ش درست سی و پنج سال میگذرد. درین مدت زمان بیشتر از سه دهه افغانستان گواه حکومتهای گوناگون با طرز تفکرهای متفاوت بود. از چپیهای افراطی تا یک دهه حکمرانی اسلامگراها و اینک بیشتر از یک دهه تجربهی لیبرال دموکراسی. اما از هر سه طیف، هستند یکتعدادی که با شجاعت اخلاقی و سیاسی از اشتباهاتی که مربوط به دوره شان میشود، معذرتخواهی کردهاند. بدون شک که بار مسؤولیت بخش زیادی از نابسانیها و ویرانیهای افغانستان انصافاً به دوش کمونیستها پنداشته میشود، ازینرو بیشتر از ایشان توقع میرود که تا چه حد از کنشهای شان پشیمان اند.
مگر کمونیستهای افغان، چه شاخهی خلق بوده یا هم پرچم، که آغازگران این ماجرا بوده اند، پس از سپری شدن بیشتر از سه دهه و اندوختن تجربههای زیادِ سیاسی، هنوز هم فکر میکنند که راهی که انتخاب کرده بودند، دست کم در افغانستان خطا بود و نباید پیموده میشد. البته این نظر کمونیستهایی است که با رویدادها با انصاف برخورد میکنند، اما بخش اعظم از اعضای حزب کمونیست افغانستان متأسفانه هنوز کنشهای شخصی و حزبی شانرا توجیه میکنند. این توجیه زمانی پُررنگتر میشود که کمونیستها عملکردهای ویرانگر گروههای مجاهدین را میبینند. در حالیکه اشتباهات گروههای مجاهدین به هیچصورت نمیتوانند غلطیهای خیلی گسترده و به مراتب ویرانگر کمونیستها را توجیه کند.
روی عوامل و پیآمدهای روزهای مانند بیستوششسرطان 52، هفتثور 57، ششجدی58تا سرانجام هشتثور بعدی بحثهای زیادی و مقالاتِ بیشماری نوشتهاند. اکنون مهم اینست که بازیگران این مناسبتها تا چه حد بر اشتباهات یا غلطیهای شان اعتراف میکنند و معذرت میخواهند.
از اعترافگریزی لایق تا نقدخودی مزدک
چندی قبل یکی از تلویزیونها و یکی از پایگاههای انترنیتی افغانستان پیرآمون کنشها و غلطیهای حزب کمونیست افغانستان با سیلمان لایق گفتو گویی انجام دادند. هر چند لایق کاندید اکادیمیسن است و گمان میرود که در روزهای پایانی حیاتش بسر میبرد، آماده نمیشود با یک شجاعت اخلاقی عالی از غلطیهای شخصی و حزبیاش یک معذرتخواهی ملی بکند. سلیمان لایق هنوز هم روی توجیه عملکردهایش پافشاری دارد. هرچند به نحوی عملکردهایش را غلطی میپندارد، اما هنوز هم از اعتراف صریح و روشن ابا میورزد.
سلیمان لایق گرایش اش را به اتحاد جماهیر شوروی کمکهای مالی و حمایت از داعیه پشتونستان میداند. اما ازینکه چرا گرویدهی ایدیولوژی کمونیسم شدند، نه تنها اینکه طفره میرود، بلکه کمونیسم را کاملاً رد میکند و “تحمیل” تلقیاش میکند. وقتی از پشیمانیاش پرسیده میشود، میگوید: “هیچوقت!”
– راضی هستید؟
– «من اگر پشیمان شوم، معنایش اینست که سرِ خر سوار شدن یک شرم و پاییدن شدن شرم دوم. من به هر روز گذشتهام افتخار میکنم؛ چون به این نیت بوده که این کشور چند گام پیش برود».
در گفتوگوی اخیری که با پایگاه انترنیتی «ژمن» داشته است، لایق فراتر میرود و حتا از اندیشههای کمونیستی «رفقایش» انکار میکند. لایق میگوید: «شکی نیست که حزب ما از برخی استدلالهای مارکس سود برده بود، اما حزب ما اصلاً در زندگی نگفته است که ما کمونیستیم. شما هیچگونه سندی را نمیتوانید ارائه نمایید که نشان دهد کمونیسم حزب مانرا ثابت نماید. کمونیسم بر ما تحمیل شده بود».
در پاسخ به این پرسش خیلی صریح و روشن که «آیا شما کمونیست بودید یا خیر؟» بحث را به تعریفهای چندگانهی کمونیسم میکشاند: «من از شما میپرسم که کمونیسم را چگونه تعریف میکنید؟».
حالا نمیشود شخصی مانند سلیمان لایق که از فرهنگیان بهنام جریان چپ افغانستان بود و بهطور ارگانیک با «رفقایش» سرگرم فعالیتهای سیاسی بود امروز از کمونیسم انکار میکند و حتا کمونیسم را بر حزب شان «تحمیل شده» تلقی میکند. مگر برای روشنی افتاب دلیل میخواهند! از چهرههای مانند لایق بیشتر انتظار میرود که اعتراف کنند. زیرا از یک سو حالا پیرمردی هشتاد و چهار سالهی است که باید به کمال صداقت نسل بعدی را از اشتباهات خودش و همفکرانش آگاه سازد تا نشود خدای نخواسته افغانستان را یک نسلِ دیگر مانند ایشان به یکچنین بحران دیگری بکشاند و از جانب دیگر از این لحاظ نیز از آقای لایق انتظار میرود که راست بگوید، چون یک شخصیت پژوهشگریاست و همین فعلاً در اکادی علوم افغانستان دارای لقب کاندید کادیمیسین میباشد.
اعترافهای فرید مزدک
سالِ پار فریدِ مزدک، از سران حزب وطن {قبلاً خلق} در گفتوگویی «به عبارت دیگر» بیبیسی فارسی بهطور باور نکردنی خیلی شجاعانه از عملکردهای خودش و از دیدگاههای رفقای حزبی اش معذرت خواست و با کمال دلآوری بر «آرمانهای حزبی» تاخت. این اعتراف آقای مزدک را میتوان در تاریخ معاصر جریانهای تأثیرگذار افغانستان یک رسمشکنی تلقی کرد. ما در هواداران طرزتفکرهای سه دههای اخیر خیلی کم چنین شخصیتهایی داریم که با اینگونه شجاعت اخلاقی گذشتهاش را به باد انتقاد بگیرد و راه حل دیگری پیشنهاد نماید.
مزدک در پاسخ به این سؤال ژورنالیست که آیا ایدیولوژی حاکم مارکسیسم-لننیسم بر حزب اشتباه بود گفت: «بدونِ شک، آرمانهای حزب هنوز هم محترم است، اما ایدیولوژی بدونِ شک بر جامعه افغانستان بیگانه بود.» شکی نیست که یکتعدادی از جوانها که از بیعدالتیهای روزگار به ستوه آمده بودند و دنبال یک تغییر فراگیر بودند، خیال داشتند که کمونیسم میتواند به جامعهی ما عدالت فراهم کند.
مزدک به این باور است که لننیسم «افکار مسخ شدهی مارکس» است که آمدن اینچنین افکار به جامعهی عقبماندهی مانند افغانستان بُعد بدبختیها را به مراتب کلانتر میسازد.
آقای مزدک یکی از دلایل تغییر راهش را بازسازی فکری که توسط گورباچف در شوروی سابق بهوجود آمده بود میداند: «وقتیکه حزب الگوی ما، حزبی که ما همه بدونِ چون و چرا جای پاهش پا میگذاشتیم، وقتی خودش گفت که ما در جامعه شوروی ناکام استیم، ما بر راه غلط رفتیم، ما به کژ راههه رفتیم، ما به اصلاح خود احتیاج داریم، ما به برگشتهای نوین احتیاج داریم. این میتوانست یک شوکهی بسیار کلان تعیینکننده و خوب باشد برای حزب دموکراتیک خلق افغانستان که چنین بود.»
شاید خیلی نادر باشد که یکی از بلندپایههای یک حزب یا یک راهِ فکر اعتراف کند که: «ما به کژ راهه رفتیم، ما به اصلاح خود احتیاج داریم».
مزدک مختل شدنِ فرایند دههی دموکراسی را سرآغاز بدبختی میداند: «داود آمد به یک پروسهی پایان بخشید که داشت درست انکشاف میکرد، داشت درست رشد میکرد. اگر داود واقعاً نیات دموکراتیک داشت، چرا دهه دموکراسی را حمایت نکرد». دههی دموکراسی/قانون اساسی که توسط داود با همکاری کمونیستها مختل شد و از نظر تعداد زیادی از تحلیلگران جلو یک فرایندی گرفته شد که داشت آرام آرام به سوی اصلاحات بیشتر قدم میگذاشت. جلوگیری از دوام دهه دموکراسی یکی از جنایتهای نابخشودنیاست که ثبت “کارنامه”های کمونیستها بهشمار میرود.
مزدک انگیزهی کودتای هفت ثور را چنین بیان میدارد: «مشکل حزب این بود که وابسته به شوروی بود. شوروی با داود پرابلم داشت. مشکلات ما با داود در حقیقت ناشی میشد از مشکلات شوروی با داود. شورویها ما را در اختیار خود داشتند برای اینکه داود را زیر فشار قرار دهد تا داود بهسوی غرب نه لغزد. یک اشتباه داود هم داشت که در تغییر قدرتهای بزرگ عجله کرد».
این یک اعتراف واقعاً قابل قدر است که «شورویها ما را در اختیار خود داشتند» که متأسفانه در جریانهای معاصر سیاسی مان کمنظیر است. در سه دهه اخیر افغانستان جریانهای مختلف مرتکب اشتباهات و غلطیهای شدند که نیاز به یک بازنگری به کنشهای گذشتهی شان و در پایان امر ضرورت به یک اعتراف خیلی واضح و روشن احساس میشود تا همه با هم بهسوی یک آیندهی سیاسیای که از اشتباهات و غلطیهای دیروز پاک باشد، قدم بگذاریم.