
پیامدهای سیاسی و امنیتی کانفرانس قطر؛ نیروهای امنیتی برای دفاع از چه میجنگند؟
دوکتور م، عثمان ترهکی
شخصیت اکادمیک مقیم فرانسه
پس از ظهور دولتهای ملی دارای سرحدات معین و شناخته شده جغرافیایی، تاریخ جنگی را با جوانب دارای منافع ناهمگون و ابعاد گسترده سیاسی، اقتصادی، نظامی و ژیوپولتیک که امروز مردم افغانستان معروض به آن است، به خاطر ندارد.
در بُعد بین المللی، منشآ پیچیدگی این جنگ تعرضی را باید در از میان رفتن معادله قدرت جستجو کرد که طی جنگ سرد شکل گرفته بود و تعادل را در مناسبات دولتها تآمین میکرد. مبصرین سیاسی، امنیتی را که روی زمینه ترس متقابل میان قدرتهای ذروی رقم خورده بود در اصطلاح «توازن ترور» افاده میکردند. ازین امنیت بیش از همه کشورهاي دنیای سوم سود میبردند: متلاشی شدن سیستم استعماری و بدنبال آن ظهور کشورهای دارای استقلال و حاکمیت ملی در قارههای آسیا و افریقا محصول چک و بیلانس در نظام تقسیم قدرت در سطح جهان است که در محور توازن ترور تجسم یافته بود.
دنیای یک قطبی سیستم پیشین تقسیم قدرت را که پس از جنگ عمومی دوم بوجود آمده بود و به سازمان ملل ماموریت صلح اعطا میکرد، معروض به سوال ساخت. افزاری ساختن موسسه ملل متحد به قصد صدور مجوز اشغال افغانستان که با منشور آن در تقابل آشکار قرار دارد، نتیجه مستقیم بازنگری در نظام تقسیم قدرت در سطح جهان تلقی شده میتواند .
افغانها در طول مبارزات آزادیخواهانه و حماسهآفرین خود در گذشته با تک تک کشورهای مهاجم روبرو بودند و به حق کپ قهرمانی را بدست آوردند. جنگ امروز افغانها با قوتهای مهاجم خارجی از بنیاد با گذشتهها متفاوت است: امروز طرف جنگ افغانها دهها کشوری است که با «مجوز اشغال» از سوی ملل متحد از مردم بیگناه ما قربانی گرفته راهی است. بخشی از کشورهای مهاجم عضویت ناتو را دارند. بنآ ناتو نیز طرف جنگ مقاومت است. عدم تساوی قدرت آتش در دو طرف جنگ عملاً طرف ضعیف را به جنگ ملیشیایی (در واقع جنگ فیل و پشه) میکشاند.
مخالفین مسلح در طول بیش از یک دهه علی الرغم محرومیتهای قابل درک از داشتن حامی موثر خارحی، کفایت خود را در ادامه مقاومت از طریق تحمیل تلفات به جانب مقابل به اثبات رسانیده اند. منتها آگهی ازین واقعیت که قوای مهاجم به تناسب ملیشیای مقاومت قدرت عظیم ویرانگری در اختیار دارد، ضرورت تجدید نظر را در طریق مقابله با وی مطرح میکند: به تعبیر دیگر میباید با حفظ فشار جنگ دشمن را از منظر منطق خلع سلاح کرد. یعنی ضعف قوت آتش را با تعقل و منطق جبران نمود. به عباره دیگر در پروسه «جنگ برای صلح» میباید به کار سیاسی توجه بیشتر نمود.
مقاومت مسلح در کانفرانسی که به تاریخ سوم می ۲۰۱۵ در قطر (دوحه) تدویر یافته بود گامهای اولی اما نه چندان کافی درین استقامت برداشت: دفاع از حقوق بشر، حمایت حقوق زن، عدم مخالفت با انتخابات و استنکاف از انحصار قدرت که توسط نمایندگان مقاومت مسلح در کانفرانس ارائه شد، یکسره بر پلان هیولا سازي طالب که ائتلاف نظامي بین المللی با فتنهگری و منافقت روی آن کار میکرد و به مزدوران افغانی انگیزه ادامه جنگ میداد، خط بطلان کشید.
قابل یادآوری است که قبل از کانفرانس قطر زبان ما از گفتن تکراری این مطلب به اصطلاح «رگ» شد که طالب آن هیولای وحشتناک که ماشین تبلیغاتی اغواگر مهاجمین معرفی میکند نیست. ستیزه گران گوش را به کری زده بودند تا با کشتن هر چه بیشتر هموطنان خود از قوتهای اشغالگر کریدت بگیرند. کانفرانس قطر موقع خوبی را برای اثبات ادعا بدست داد.
موضعگیری واقعبینانه مخالفین مسلح در برخورد انعطاف پذیر و مشروط با دستآوردهای مثبت دهه اخیر دو مطلب را از ابهام بیرون کرد:
ــ اول اینکه مردمیکه علیه قوتهای مهاجم میجنگند محصول واقعیتهای جامعه خود استند. آنها حلقه وصل سنت و مدرنیته به حساب میایند. از اشغال کشور شان درک اکادمیک دارند و علیه دشمن به شیوه شعوری «توپک» بدست گرفتهاند. از حق حاکمیت ملی دفاع میکنند. تروریست نیستند. اما بعضآ الزام پاسخ به تروریزم دولتي آنها را بدام تروریزم میکشاند. بنآ در موضع دفاع از حق قرار دارند.
ــ دوم اینکه گروههائی که زیر پرچم قوتهاي مهاجم خارجی علیه مردم خود میجنگند، لومپنهای فاقد ایدیال بیش نیستند. آنها از آغاز تجاوز قوای ائتلاف به افغانستان تا امروز تحت تاثیر تبلیغات نفاقافگنانه خارجی برادران هموطن خود را بنام های فرمایشی تروریست، القاعده، طالب و … میکشند. انگیزه این کشتار هرچه باشد، یقیناً دفاع از کدام داعیه قابل توجیه نیست. بناً لومپنها و لاشخواران در موضع دفاع از باطل قرار دارند.
واقعیت اینست که مخالفین مسلح در کانفرانس قطر با توضیح موقف خود در دفاع یک سلسله ارزشها در واقع دروغهایی را افشا کردند که ائتلاف نظامی خارجی طی بیش از یک دهه ذهنیت جگړهماران را در دشمنی با مقاومت شکل داده بود. اکنون این افشاگری قوتهای داخلی و خارجی را که هزاران طفل شیرخوار را بنام تروریست و القاعده از هستی ساقط کرده اند، در میدان جنگ در موقف دشواری قرار داده است.
جنایتکارانی که به دستور بیگانه در جنگ برادرکشی در سیلابهای خون شنا کرده راهی هستند یقیناً به این سوال که از که و چه دفاع میکنند، پاسخ قانعکننده نخواهند داشت!
بیائید چند موردی را که جگړه ماران مدعی دفاع از انها در جنگ فعلی اند بشماریم :
دفاع از دموکراسی !
این چگونه دموکراسی است که زعامت سیاسی کشور به عوض مردم از جانب «جان کیری» ( وزیر خارجه کشور متجاوز ) انتصاب میشود؟
دفاع از قانون اساسی !
قانون اساسی ایکه در سلسله مراتب حقوقی از فرمان رئیس جمهور «انتصابی» تبعیت کند یعنی مادون فرمان قرار بگیرد (اشاره به ایجاد پست ریاست اجرائی به فرمان رئیس جمهور) قانون اساسی نیست. افزار فریب، اغوا و تحمیق مردم راه گم کرده و اراذل است .
دفاع از نظام !
دفاع از حاکمیتی که توسط شبکههای استخباراتی چرخانده شده و مورههای تعبیه شده آن بیش از داشتن تعهد دفاع منافع کشور متعهد به پاسبانی منافع خارجی است صرفاً برای لومپنها میتواند قابل توجیه باشد.
در نظامی که بر مردم افغانستان پس از کانفرانس بن تحمیل گردید، جنگسالاران و ناقضین حقوق بشر دست بالا داشتند. آنها محمولههای ستراتژی ادامه جنگ در دست قوتهای اشغالگر بودند. فعلاً ته مانده سمی کانفرانس بن به حمایت خارجی حاکمیت را در دست دارد و از افغانستان کشور درجه اول در فساد اداری و قاچاق مواد مخدر ساخته است. بخشی از لگام این نظام در دست جنایتکاران جنگی و ناقضین حقوق بشر است که به حمایت خارجی آتش جنگ را افروخته نگاه داشته اند.
ازانچه ذکر کردیم برمیاید که قوای حکومتی و اربکی ایکه علیه مقاومت میجنگند چیز قابل ارزشی برای دفاع ندارند. برعکس طرف مقابل مدعی دفاع از حاکمیت ملی است.
فشارهای سیاسی همزمان امریکا و پاکستان (کشور میزبان مقاومت) در آستانه تشکیل حکومت «جان کیری» در کابل بالای مخالفین مسلح به قصد استقبال از نظام نو نه تنها مورد قبول مقاومت قرار نگرفت، بلکه جنگ ضد نظام شدت یافت. مقاومت با تسلیم نشدن به فشارهای طرفین ذینفع به اثبات رساند که در دفاع از اصول مستقل و مصمم عمل میکند.
واقعیت اینست که بنیادیترین زمینه ادامه جنگ استفاده سیاسی از حساسیتهای قومی ایست که قوای ائتلاف نظامی بین المللی در طول بیش از یک دهه روی آن سرمایهگذاری کرده اند. طالب با پشتون در ترادف قرار گرفت. بر هردو مارک تروریست و القاعده تاپه شد. از عصبیتهای اقلیتهای قومی بر ضد آنچه تروریست و القاعده نامگذاری شد استفاده افزاری صورت گرفت. آخرین مرحله سرمایهگذاری به قصد نفاقافگنی در چوکات پروگرام «انتقال مسئولیتهای امنیتی از قوای خارجی به افغانی» جاه به جا شد که متفکر درجه دوم را برای تطبیق آن گماشتند. این پروگرام مستلزم استمرار جنگ قابل کنترول بین الافغانی (در واقع بین القومی) پس از خروج بخشی از قوتهای خارجی است.
بالنتیجه برای پایان بخشیدن به جنگی که افغانستان را به تباهی کشانیده است فقط یک راه وجود دارد: پیوستن قوای مسلح افغاني که دیگر دلیلی برای ادامه جنگ ندارند، به صفوف مقاومت به قصد سازماندهی یک محور پر قدرت برای آغاز مذاکرات رسمی صلح با قوای ائتلاف نظامی بین المللی. به این ترتیب تحول پدید آمده در معادله قوای جنگی میتواند مبنای تشکیل یک حکومت مورد تائید همه برای گذار افغانستان از حالت جنگ به صلح قبل از آغاز مذاکرات آینده با مخالفین مسلح قرار بگیرد.
طبعی است: گروههائی که طی سالیان متمادی تحت قومانده قوای مهاجم، مدافعین صادق وطن و نوامیس ملی را دشمن خطاب کرده اند و به زور بیگانگان به ناحق خون ریختانده اند از استقرار صلحی که نتیجه پیروزی مقاومت در جنگ باشد وحشت دارند. اما هرگاه استقرار صلح دنباله تشکیل جبهه واحد امنیتی گروههای متخاصم به منظور شکل دادن معادله صلح باشد دیگر تآمین صلح الزاماً به مفهوم زمینهسازی فتوای مرگ جگړه ماران نیست.
«پایان»
فرانسه
16 می 2015
دوکتور م، عثمان تره کی